چند روز تا تولد
زمان به سرعت برق می گذره و تاچشم باز میکنی می بینی یک سال دیگه هم گذشت.....والبته با این تفاوت که در سال گذشته فرشته کوچولویی کنار من وبابایی و آلاجونم بود که این سال رو از بقیه ی اوقات مستثنی می کرد....
وحالا آوینای ما فقط چند روز با یک سالگیش فاصله داره،
دخترم! حالا نسبت به آخرین مطلبی که برات گذاشتم خیلی چیزا رو یاد گرفتی و می فهمی چیزایی رو که نباید دست بزنی می شناسی و تا بهشون نزدیک می شی برمی گردی منتظری ما منعت کنیم یا مثلا چیزی رو می خوایم بهت می گیم بیار سعی می کنی بیاری.. خیلی از بازی ها رو بلدی و بازی با آلاو سودنارو خیلی دوست داری قاطی خنده هاشون می شی و از ته دلت می خندی ...
جوراباتو سعی میکنی بپوشی وبعد از اون کلاهتو می دی به من و اصرار می کنی سرت کنم و برای بیرون رفتن آماده می شی .روی هم رفته شیطون شدی و همه چیز رو می خوای
هنوز دندون در نیاوردی فسقل مامان و ما بی صبرانه منتظر در اومدن اولین دندونتیم...
جارو برقی رو خیلی دوست داری..
آوینا در حال خوردن شیشه شیر عروسکش
اینم پتوی آوین که علاقه ی عجیبی به اون داره !
راستی چند روزی می شه که شیشه می خوری و بهت شیر خشک می دیم البته فقط روزی یک بار!